اختلالات روانی، اپیدمی رایج کارآفرینان و و موتور محرکه آنها

نتایج تحقیقات نشان می‌دهد کارآفرینان بیش از بقیه‌‌ی مردم در معرض بیماری‌های روانی هستند. این بیماری‌ها در صورت درمان نشدن، خسارات جبران‌ناپذیری خواهند داشت.

مرگ آنتونی بوردن، آشپز و اینفلوئنسر معروف آمریکایی بر اثر خودکشی، زنگ خطر دیگری را برای فعالین دنیای کسب‌وکار به صدا در آورد. زنگ خطری که از بحرانی جدی با نام بیماری‌های روانی خبر می‌داد و لزوم توجه به دلایل و پیدا کردن درمان برای آنها را بیش از پیش مشخص می‌کرد. لیزا هریس، یکی از نویسندگان وبسایت entrepreneur است که تجربه‌ی کارآفرینی و البته دست و پنچه نرم کردن با بیماری‌‌های روانی را دارد. او در این مقاله به تشریح داستان خود و راه‌حل‌هایی برای برون‌رفت از این بحران می‌پردازد.

من در طول هفت سال تجربه‌ی مدیریت استارتاپ، تقریبا تمام احساسات کارآفرینی را درک کردم: آدرنالین رونمایی از استارتاپ، انرژی آرام‌بخش جریان ثابت کارها، شکنندگی، وحشت‌زدگی و عصبی بودن از کار کردن تا ساعت ۲ صبح، ترس از برملا شدن حقیقت زمانی که با وجود تمام نگرانی، مجبور بودم انرژی مثبت به مشتریان تزریق کنم؛ غم و اندوه شکست و حتی راحتی پس از شکست و در نهایت این سوال بحرانی که اگر این کار را نکنم چه کاری انجام خواهم داد؟

البته تاریخچه‌ی مشکلات و بیماری‌های روانی من طولانی‌تر از رزومه‌ی کارآفرینی است. من از زمان کودکی با افسردگی و اضطراب دست و پنچه نرم کرده‌ام. مدتی را در بیمارستان بستری بودم. علاوه بر آن سابقه‌ی تحصیلی من نشانه‌هایی از بیش‌فعالی (ADHD) را نیز نشان می‌دهد. در واقع موفقیت‌های تحصیلی من پوششی روی به‌هم‌ریختگی عاطفی و عدم سازمان‌دهی روانی من بوده است. من همیشه تصور می‌کردم که ذهن یاغی‌ام من را به‌عنوان فردی پیشرو در دنیای استارتاپ تثبیت خواهد کرد. اما بعدا متوجه شدم که مشکلات روانی من در این دنیا عجیب و نایاب نیستند.

گروه‌های بزرگ از دانشمندان شامل روانشناسان بالینی ، اقتصاددانان، متخصصین مدیریت و اساتید دانشگاه‌های کسب‌وکار همیشه در حال تحقیق روی سلامت روانی کارآفرینان هستند. آنها به یک نتیجه‌ی نهایی رسیده‌اند: اختلالات روانی نه تنها در میان کارآفرینان شایع است، بلکه به نوعی موتور محرکه‌ی آنان نیز محسوب می‌شود. مایکل فریمن، مربی مدیریت برای کارآفرینان و پروفسور روانپزشک دانشگاه کالیفرنیا در سان‌فرانسیسکو در این مورد می‌گوید: «این شرایط سلامت روانی، با ویژگی‌های مثبت ترکیب می‌شوند و موجب پیشرفت و برتری کارآفرینان خواهند شد. به‌عنوات مثال وقتی شما بیش‌فعال باشید، دو خصیصه‌ی مثبت نیاز به سرعت و علاقه به اکتشاف را در خود دارید. در نتیجه بدون گرفتار شدن در پروسه‌های آنالیز و بررسی، با اشتیاق و علاقه کار خود را پیش خواهید برد

بیش فعالی یکی از اختلالاتی است که تاثیر زیادی روی کارآفرین شدن افراد دارد

نتایج تحقیقات اخیر فریمن و تیمش نشان می‌دهد که کارآفرینان سطوح بالاتری از بیش فعالی، افسردگی و مصرف دارو را تجربه می‌کنند. یک تحقیق دیگر ارتباطی نزدیک بین تمایلات کارآفرینی و صفاتی شبیه به اختلال دوقطبی بودن را نشان می‌دهد. شری جانسون، متخصص اختلال دوقطبی و پروفسور روانپزشکی دانشگاه کالیفرنیا، برکلی یکی از افراد حاضر در این تحقیق بوده است. او در این باره می‌گوید:

 یکی از نتایج ثابت تحقیقات ما این بود که افراد مبتلا به اختلال دوقطبی تمایل و جاه‌طلبی بیشتری برای حرکت و پایداری در مسیر اهداف خود دارند.

ژن افسردگی و محیط

نکته‌ی مهم این که شناخت علائم و خصوصیات، به‌معنای تشخیص کامل بیماری نیستند. در واقع کشف ارتباط بین بیماری‌های حتمی و تشخیص داده شده‌ی روانی با کارآفرینی هنوز در ابتدای راه خود قرار دارد؛ البته دانشمندان در حال پیشرفت در این زمینه هستند. به بیان دیگر تحقیقات گفته شده تنها افرادی که علامت بیماری دارند (و لزوما بیمار شناخته نمی‌شوند) بررسی شده‌اند. یک تحقیق علمی جامع که نتایج آن سال گذشته در IZA Institute of Labor Economics به چاپ رسید، روی اختلالات روانی دانشجویان تمرکز داشت. در این تحقیق ۹۸۰۰ دانشجوی هلندی مورد بررسی قرار گرفتند و مشخص شد دانشجویانی با علائم بیش‌فعالی،‌دو برابر دیگران پتانسیل راه‌اندازی کسب‌وکار دارند. البته موفقیت این افراد بررسی نشده و موضوع تحقیقی دیگر خواهد بود.

پس از بررسی عامل اختلالات روانی روی کارآفرین شدن افراد، به این سوال معکوس می‌رسیم که کارآفرینان تا چه حد در معرض ابتلا به اختلالات روانی هستند؟ اطلاعات کلی و بررسی‌های اجمالی نشان می‌دهد که این افراد بیش از عموم جامعه در معرض اختلالات هستند البته نتایج علمی محکمی در این زمینه منتشر نشده است.

تجربه‌ی اختلالات و علائم بیماری‌های روانی در کارآفرینان بیشتر است

فریمن و تعدادی از همکارانش برای بررسی این مورد، مطالعه‌ای روی ۲۴۲ کارآفرین و ۹۳ نفر فرد معمولی (گروه کنترلی) انجام دادند. تقریبا نیمی از کارآفرینان حداقل یک شرایط خاص روانی را گزارش کردند و این آمار بسیار بیشتر از آمار گروه کنترلی بود. بعلاوه کارآفرینان از سابقه‌ی بیماری روانی در خانواده‌های خود گفتند که می‌تواند دلیلی بر به ارث بردن خصوصیت‌های کارآفرینی و همچنین اختلالات روانی باشد. نتایج تحقیقات فریمن و تیمش امسال در مجله‌ی Small Business Economics چاپ شد اما پیش از آن در سال ۲۰۱۵ پیش‌نویسی از آن منتشر شد تا بحث و مکالمه پیرامون کارآفرینی و سلامت روانی را رواج دهد. فریمن در این باره می‌گوید:

هدف اصلی من این بود که آگاهی را در مورد سلامت روانی در میان کارآفرینان افزایش دهم. تمرکز اصلی نیز بر آن دسته از افرادی بود که در حال حاضر از این مشکلات رنج می‌برند. در نهایت می‌خواستم آنها متوجه مشکلات خود شده و در صورت نیاز، از دیگران کمک بگیرند.

بیماری‌های روانی

نکته‌ی روشن این که برخی بیماری‌های روانی در صورت بررسی و درمان نشدن، خسارات جبران‌ناپذیری خواهند داشت. در مثالی از پیچیدگی این اختلالات، خوش‌بینی زیاد برای کارآفرینی که به سرمایه‌گذار مراجعه می‌کند مفید است؛ اما همین خوش‌بینی در سطوح بالا باعث اشتیاق بیش از اندازه و مخرب خواهد شد. بعلاوه، اختلال دوقطبی شدید در کارآفرینان آنها را به سمت گگی شدید سوق می‌دهد که برای یک رهبر کسب‌وکار اصلا مفید نخواهد بود. فریمن در مورد کنار آمدن بامی‌گوید:

برخی روزها به این حس می‌رسید که هیچ چیز شما را خوشحال نمی‌کند. انگیزه خود را از دست داده‌اید و از سطح انرژی به پایین‌ترین حالت خود رسیده است. این شرایط را به عنوان افسردگی بپذیرید و با آن کنار بیایید. این رفتار، مسئولیت‌پذیری شما در برابر خودتان، سرمایه‌گذاران، کارمندان و خانواده را نشان می‌دهد.

با پیشرفت یافته‌های دانشمندان در مورد تاثیر سلامت روانی روی وضعیت کارآفرینان و پیشرفت آنها، خود دنیای کسب‌وکار نیز در حال دست و پنجه نرم‌کردن با مشکلات این نوع از سلامت است. در پست‌های وبلاگی و مقالات کارآفرینان، آنها به وفور در مورد کلنجار رفتن با اضطراب، افسردگی و علائم خودکشی صحبت می‌کنند. این روند با تراژدی‌های خودکشی افراد زیادی در دنیای استارتاپ‌های فناوری شدت گرفته است و البته، موج عظیمی از خوش‌بینی و امیدواری به عنوان جبهه‌ی مقاومت در برابر آن عمل می‌کند.

صحبت کردن و روشن‌گری در مورد این حقایق، مسیر را برای حل آنها و پیشگیری از مشکلات بزرگتر هموار می‌کند

متخصصان بر این باورند که فضای باز و صحبت کردن راحت در مورد اختلالات روانی برای همه‌ی افراد جامعه مفید است. به بیان دیگر با افزایش روشنگری‌ها، درگیر بودن با مسائل سلامت روانی و از طرفی سودبخش بودن اختلالات آن به موردی عادی میان کارآفرینان تبدیل شده و در نتیجه‌ی آن، کمک گرفتن در این موارد، دیگر مسئله‌ای عجیب و غریب نخواهد بود. از نظر فریمن قدم بعدی این است که سرمایه‌گذاران را به کنار آمدن با این حقایق تشویق کنیم.

نور خورشید و سلامت ذهن

جانسون معتقد است که انکوباتورها و دانشکده‌های کسب‌وکار باید تمرکز بیشتری روی ارائه‌ی پشتیانی سلامت روانی به کارآفرینان داشته باشند. او معتقد است پرداختن به این مسائل در دوران آموزش کسب‌وکار باید بیشتر شود. بعلاوه سرمایه‌گذارها و زیرساخت‌های حقوقی باید آگاهی بیشتری در این باره داشته باشند و در نهایت راهنماهای آموزشی بیشتری باید تدوین شود.

جان ویکلاند، پروفسور کارآفرینی در دانشکده‌ی کسب‌وکار دانشگاه سیراکوز و محقق کارآفرینی و بیش‌فعالی است. او در این‌باره تلاش‌های عمیق‌تری کرده و از برنامه‌ی خود می‌گوید:

من در فکر راه‌اندازی یک انکوباتور برای افرادی با ویژگی‌های متفاوت روانی هستم. از نظر من همه‌ی انکوباتورهای کنونی شبیه به هم هستند و تنها به قشر خاصی از مردم خدمت‌رسانی می‌کنند.

در نهایت به این نتیجه می‌رسیم که راه پیش رو هم در زمینه‌ی تحقیقات و هم عملکرد، طولانی خواهد بود. هریس به عنوان کارآفرینی که خودش با مشکلات روبرو بوده، از این حقیقت که این اختلالات عمومی هستند و البته تلاش برای حل آنها ادامه دارد، خوشحال است. فریمن در انتهای صحبت‌هایش با هریس به نکته‌ی جالبی اشاره می‌کند:

اکثر مردم کارآفرینی نمی‌کنند و کسب‌وکار جدید راه‌اندازی نمی‌کنند. همه می‌دانند که کارآفرین شدن نیاز به کمی دیوانگی دارد.

 

منبع :  زومیت

 

 

 

مراجعه به روانشناس دلیل بیمار بودن نیست

اگرچه مدتی است که به سلامت روان بها داده شده و دیگر چون سابق افراد نسبت به آن موضع نمی‌گیرند، اما هنوز به‌طور کلی فقر سواد سلامت روان در جامعه برطرف نشده است. بر همین اساس حتی به شوخی هم شاهد انگ زدن به شهروندانی هستیم که به روانشناس و روانپزشک مراجعه می‌کنند.

 

بیرشک، روانشناس، درباره انگ زدایی از بیماری‌های روحی، می‌گوید: هنوز بسیاری افراد وقتی بحث مراجعه به روانشناس و مشاوره به میان می‌آید گارد می‌گیرند، حتی اگر مراجعه هم داشته باشند معمولا دوست ندارند این مساله را مطرح کنند. برای اینکه هنوز این ذهنیت وجود دارد که افراد دیوانه به روانشناس و روانپزشک مراجعه می‌کنند، در حالی که بزرگ‌ترین برداشت ناصحیح همین است. در واقع همین چیزها باعث شده که افراد دچار ترس شوند و به روانشناس و روانپزشک مراجعه نکنند.

بیشتر مردم از اینکه فردی به روانشناس مراجعه کند متاسف می‌شوند و پیش خود می‌‌گویند حتما مشکل روحی و روانی داشته که به روانشناس مراجعه کرده است.

 

به نظر شما دلیل عدم کارایی روانشناسی و مراجعه نکردن بعضی از افراد به روانشناس چیست؟

 

یکی از مشکلات و معضلاتی که در بحث سلامت روان جامعه مطرح می‌شود، مساله انگ و برچسب بیماری‌های روانی روی افراد است. شاید در مورد بیماری‌های جسمانی به این شدت مساله انگ زدن وجود نداشته باشد، آن هم برای اینکه مردم آن را به عنوان مشکل جسمانی می‌دانند، اما وقتی مساله به روان و ویژگی‌های شخصیت افراد برمی‌گردد می‌تواند بار منفی داشته باشد. به‌طور کلی اگر بخواهم بگویم انگ چیست؛ در واقع یک نوع ویژگی منفی و نامطلوب است که می‌تواند در فردی وجود داشته باشد، به نحوی که او را از دیگران متفاوت و متمایز می‌کند. البته این انگ می‌تواند بار منفی شدیدتری هم داشته باشد که گاهی خطرناک است، یعنی به فرد کلماتی مانند جانی و دیوانه اطلاق شود. از سوی دیگر، بحث انگ را در زمینه‌های مختلف داریم. گاهی برخی معایب ظاهری، معلولیت ها، نواقص و مشکلات شخصیتی و اختلالات روانی برچسب می‌خورند.

 

اگر توجه کنید حتی مسائل قومی و نژادی هم با انگ زدن مواجه هستند. از این رو این مساله ریشه بسیار قدیمی دارد و ناشی از این است که ما اطلاعات و آگاهی بسیار کمی نسبت به مسائل اعصاب و روان و خصوصیات شخصیتی افراد داریم. همچنین در گذشته‌های دور برخی بیماری‌های روانی شناخته شده نبودند و زمانی که فرد در حالت شدید مشکل روانی قرار می‌گرفت دیگران فکر می‌‌کردند که او دیوانه و مجنون است و نمی‌تواند در جامعه با دیگران زندگی کند. این چنین بود که به مراکز مخصوص مانند دارالمجانین منتقل می‌شد، اما امروزه دید و آگاهی مردم تغییر کرده و علم پزشکی هم به پیشرفت رسیده است.

 

از سوی دیگر، همه افراد نسبت به مشکلاتی که برایشان ایجاد می‌شود احساس متفاوتی دارند. ممکن است برخی‌ مدتی سر حال نباشند، کناره گیری کنند، حساس شوند، گریه کنند، انگیزه خود را از دست بدهند و...، تمام این موارد می‌تواند علل مختلفی داشته باشد. از دو سه دهه قبل سازمان جهانی بهداشت سلامت روانی افراد را مطرح کرد، یعنی دید جامع و کامل‌تری را در نظر گرفت که انسان جنبه فیزیکی، اجتماعی و روانی دارد، به گونه‌ای که اکنون جنبه روانی برای اینکه ما بتوانیم از انسان‌ها شناخت بهتری داشته باشیم بسیار کمک‌کننده است. البته ما هم نسبت به سابق در این زمینه پیشرفت داشته ایم، ولی هنوز به آن حدی که لازم است دست نیافته‌ایم.

 

هنوز بسیاری افراد وقتی بحث مراجعه به روانشناس و مشاوره به میان می‌آید گارد می‌گیرند، حتی اگر مراجعه هم داشته باشند معمولا دوست ندارند این مساله را مطرح کنند، برای اینکه هنوز این ذهنیت وجود دارد که افراد دیوانه به روانشناس و روانپزشک مراجعه می‌کنند، در حالی که بزرگ‌ترین برداشت ناصحیح همین است. همه ما در ایامی نیاز داریم که با فرد متخصص حرف بزنیم. برای مثال به لحاظ جسمانی به پزشک معالج مراجعه می‌‌کنیم و در صورت نیاز با کمک دارو، ام‌آرای، آزمایش و... بهبود می‌یابیم، اما وقتی جنبه روانی و ذهنیتی مطرح است بهتر است به مشاوره، روانشناس و روانپزشک مراجعه کنیم تا به کمک راهنمایی آنها به آرامش برسیم.

 

عده‌ای بر این باورند که برای بیماری‌های اعصاب و روان، درمان قطعی وجود ندارد. آیا این باور درست است؟

به هیچ‌وجه نمی‌توانیم بر این مساله دست بگذاریم که ایجاد بیماری‌های اعصاب و روان در کنترل انسان هاست. برای مثال ممکن است ترشح ماده‌ای در بدن انسان ایجاد اشکال کرده باشد. از این رو روانپزشکان به این مساله می‌پردازند و با تجویز دارو سعی می‌کنند تعادل بیوشیمیایی که در بدن بیمار کاهش یافته را دوباره به وجود آورند. در نتیجه شرایط بیمار بهتر می‌شود. از سوی دیگر، بسیاری بیماران با پیشرفت علم پزشکی، تجویز دارو و مراقبت‌های خاص اطرافیان زندگی عادی خود را دارند و دیگر بسیاری از بیماری‌ها لاعلاج نیست. بنابراین باید این ذهنیت را برطرف کنیم که درمان قطعی برای بیماری‌های اعصاب و روان وجود ندارد.

 

اطرافیان برخی بیماران روانی تا مدتی متوجه علت تغییرات به‌وجودآمده در فرد بیمار نیستند و پس از آن نیز مراجعه به پزشک را عیب می‌دانند. در راستای انگ‌زدایی از بیماری‌های روحی باید چه اقدامی انجام داد؟

رسانه‌ها در این زمینه نقش موثری دارند و می‌توانند با فرهنگسازی دید افراد را برای مراجعه به روانشناس تغییر دهند. در واقع باید به جامعه القا شود که مراجعه به روانشناس و روانپزشک به معنای بیماری نیست، حتی امروزه در برخی فیلم‌ها این موضوع عادی جلوه داده می‌شود، به گونه‌ای که شخصیت‌های معروف دنیا می‌گویند نیاز دارند که با یک روانشناس در تماس باشند. با توجه به اوضاعی که در دنیا وجود دارد، استرس‌های فراوان مشکلاتی را برای افراد به وجود آورده است. در واقع استرس نه تنها روی جسم بلکه در ذهن ما نیز تاثیر می‌گذارد.

 

بر همین اساس برای اینکه با انواع آسیب‌های روانی کنار بیاییم و آنها را به تعدیل برسانیم نیاز است که با کمک گرفتن از متخصص استرس خود را کاهش دهیم. بنابراین رسانه‌ها در این مساله بسیار تاثیرگذار هستند. البته تاکنون اقداماتی را انجام داده اند، اما هنوز کمرنگ است. برای مثال در گذشته انگ بیماری روانی حتی در فیلم‌ها هم وجود داشت، یعنی این افراد را به شکلی نشان می‌دادند که کارهای عجیب و غریب انجام داده و دیگران آنها را مسخره می‌کنند. در واقع همین چیزها باعث شده که افراد دچار ترس شوند و به روانشناس و روانپزشک مراجعه نکنند. از این رو باید ذهنیت‌ها را تعدیل کنیم. همه در انگ زدایی نقش دارند، حتی به خانواده‌ها توصیه می‌کنم کلمه دیوانه را به راحتی به کار نبرند. بنده مراجعان بسیار جوانی دارم که می‌گویند والدینمان به ما می‌گویند که تو دیوانه ای، حتی در زوج‌های جوان هم این مساله دیده می‌شود، در حالی که از آنها انتظار می‌رود با داشتن تحصیلات عالی به همدیگر برچسب نزنند، چرا که بارها دیده‌ام در مراجعه به بنده گفته اند که همسرم دیوانه است. او باید به روانشناس مراجعه کند. همین مساله برای افراد بار منفی دارد و بین آنها فاصله ایجاد می‌کند.

 

منبعبیوته

 

چگونه می توان با هیپنوتیزم فردی را تسخیر کرد؟

هیپنوتیزم یا همان خواب عمیق استفاده زیادی در عمل های جراحی و برطرف کردن درد دارد که بستگی به شرایط خاصی داشته و می تواند خود به عنوان درمانی برای برخی بیماریها باشد.

«ساعت گرد به دنبال زنجیر براق و زیبایش چپ و راست می رود و چشم های دخترک آنقدر دنبال ساعت می دود که دست آخر سنگین می شود و پلک هایش روی هم می افتند...»این صحنه تکراری را تا حالا هزار بار در فیلم ها و سریال ها دیده اید؛ دیده اید وقتی فرد هیپنوتیزم می شود، دیگر اختیار دست خودش نیست و گوش به فرمان فردی است که هیپنوتیزمش کرده... انگار یک آدم مسخ شده که گوش به فرمان هیپنوتیزورش است و اگر او حتی بگوید «خودت را به چاه بینداز»، لحظه ای شک نمی کند و همان کار را انجام می دهد!
اما آیا واقعا هیپنوتیزم یک
خواب مصنوعی است که می تواند عقل و منطق فرد را زائل کند؟! آیا می توان با هیپنوتیزم فرد را تسخیر کرد و کنترل رفتارش را دست گرفت؟ اصلا هیپنوتیزم به چه دردی می خورد؛ فقط برای یادآوری خاطرات دور و دراز است یا...؟

 

یک اسم بی مسما که دردسرساز شد!
کلمه «هیپنوز» را از اسم الهه خواب یونان به نام «هیپنوز» گرفته اند که چشمانش بسته است و انگار خوابیده و از آنجا که فردی که هیپنوتیزم شده، چشم هایش بسته می شود این اسم را برای هیپنوز انتخاب کرده اند اما این اسم بسیار بی مسماست و باعث مشکلات زیادی هم شده!
چون هیپنوز اصلا خواب نیست و کسانی که هیپنوتیزم می شوند، عموما بعد از بیرون آمدن از این حالت ادعا می کنند «ما که خواب نبودیم!» و این ادعا کاملا هم درست است، تنها شباهتی که هیپنوز و خواب به هم دارند، این است که فرد چشمانش بسته و صورتش آرام است اما فرد هیپنوتیزم شده کاملا بیدار و هوشیار است و حتی امواج مغزی اش هم به فردی که خواب است شباهت ندارد.
در واقع هیپنوز حالتی از ذهن است که در آن فرد برای مدتی ذهن نقاد خود را آرام می گذارد و اجازه می دهد جملات فرد هیپنوتیزور (فرد انجام دهنده هیپنوتیزم) به نوعی خودآگاهش را دور زده و به ناخودآگاهش نفوذ کند.
اولین مرحله این است که فرد هیپنوتیزور بتواند اعتماد فرد هیپنوتیزم شونده را جلب کند و ترس ها و
باورهای غلط هیپنوتیزم او را از بین ببرد، چون در غیر این صورت شانس هیپنوتیزم شدن بسیار کم می شود. مثلا اگر هیپنوتیزور بدون هیچ توضیحی، بعد از بسته شدن چشم های فرد به او بگوید:«تو خوابی و الان خوابت عمیق تر می شود!»
ممکن است ذهن نقاد فرد سریع فعال شود چون او می داند که خواب نیست! یا اگر تصور فردی از هیپنوتیزم این باشد که در این حالت نمی تواند تکان بخورد اما متوجه شود که می تواند پایش را تکان دهد، قاعدتا ذهن نقادش تحریک می شود و با خود تصور می کند که چون می تواند پایش را تکان دهد، پس هیپنوتیزم نشده و حرف های هیپنوتیزور به دردش نمی خورد! پس پیش از هر اقدامی فرد باید در مورد هیپنوتیزم توسط هیپنوتیزور کاملا توجیه شده باشد.

 

عمق هیپنوتیزم چقدر است؟!
هر قدر فرد اعتماد بیشتری به
هیپنوتیزور داشته باشد، تلقین پذیری اش افزایش می یابد و این حالت می تواند بیانگر «عمق هیپنوز» باشد. برای عمیق شدن هیپنوز و تاثیرگذاری بیشتر تلقین ها بهتر است هیپنوتیزور کارش را با تلقین های ساده شروع کند تا فرد اعتمادش بیشتر و بیشتر شود و هیپنوز عمیق تر شود؛ در این مرحله کار می تواند تا جایی پیشرفت داشته باشد که فرد با چشمان باز، چیزی را که وجود ندارد ببیند یا برعکس، چیزی را که وجود دارد نبیند!
فردی که هیپنوز عمیق را تجربه می کند، درست مثل کسی که غرق کتاب خواندن یا تماشای فیلم شده، تمام حواسش معطوف به هیپنوتیزور و تلقیناتش خواهد بود اما به محض اینکه احساس کند در خطر است، مثل وقتی که صدای آژیر آمبولانس و ... به گوش می رسد، به راحتی از هیپنوز خارج می شود و خودش را نجات می دهد.

 

سوءاستفاده از هیپنوز؟!
هیپنوتیزم باید یک بازی برد - برد باشد تا ادامه پیدا کند؛ یعنی علاوه بر خواست و
توانایی هیپنوتیزور ، فرد هیپنوتیزم شونده هم باید معتقد باشد که این کار به سلامتش کمک می کند و برایش سودمند است؛ در غیر اینصورت هیپنوتیزم هیچ کاری از پیش نخواهد برد؛ بنابراین بسیار بسیار بعید است که بتوان فردی را به زور هیپنوتیزم کرد یا به هر شیوه ای از هیپنوز سوءاستفاده کرد چون فرد کاملا متوجه اوضاع است و می تواند در کسری از ثانیه کنترل اوضاع را به دست بگیرد.
هیپنوز به هیچ وجه زمینه را برای سوءاستفاده بیشتر و بهتر فراهم نمی کند و تبلیغاتی که در فیلم ها دیده ایم، پایه این افکار نادرست هستند. حتی برخی از استادان خارجی هیپنوز معتقدند در حالت هیپنوز، احتمال سوءاستفاده از فرد کاهش می یابد چون فرد در این حالت هوشیاری بیشتری دارد. لحن و آهنگ سخن را بهتر درک می کند و در یک کلام احتمال گول خوردنش کمتر می شود!

 

حالا کم کم چشمات سنگین میشه!
نکته جالب توجه اینکه جمله های هیپنوتیزور باید در راستای باورهای بنیادین فرد باشد تا او بتواند این جمله ها را باور کند و بپذیرد اما اگر این جمله ها مغایر باورهای بنیادینش باشد یا به گونه ای باشد که منطقش فعال، هوشیار و حساس شود، فرد سریعا از حالت هیپنوز خارج و
تلقین بر او بی اثر می شود.
بنابراین در حالت هیپنوز ، حتی در عمیق ترین حالت هایش که فرد می تواند بی حسی را تجربه کند یا دچار توهم شود، فرد کاملا می داند که چه اتفاقی در حال وقوع است و کنترل اوضاع را به دست دارد و اگر مسئله ای پیش بیاید که مخل سلامتش باشد یا با اعتقادها و باورهایش متناقض باشد به راحتی از حالت هیپنوز خارج می شود و در این مورد (خارج شدن از هیپنوز) جای هیچ نگرانی نیست.
البته تنها محدودیت استفاده از هیپنوتیزم برای 2 گروه از افراد مطرح است؛ یکی افرادی که بهره هوشی پایین (زیر 70) دارند زیرا تمرکز کافی برای دنبال کردن صحبت های هیپنوتیزور را ندارند و دوم کسانی که از بیماری های شدید روانی (مثل مانیا، سایکوز یا جنون) رنج می برند چرا که ممکن است استفاده نادرست از هیپنوز بیماری این افراد را تشدید کند.

به چه دردی می خورد؟
هیپنوتیزم کاربردهایی در کارهای درمانی دارد و بیشترین استفاده اش در محدوده روانپزشکی و روان درمانی است. هیپنوتیزم می تواند به عنوان ضد درد در انجام اعمال جراحی (زمانی که فرد در استفاده از مسکن محدودیت دارد)، زایمان بدون درد، کاهش درد بیماران مبتلا به سرطان که به مسکن ها پاسخ نمی دهند و ... کمک کننده باشد.
از آنجا که سیستم عصبی بدن در تمام قسمت های بدن از جمله قلب، گوارش و ... دخالت دارد، اعصاب فرد می تواند روی درمان یا تشدید بیماری ها تاثیر بگذارد؛ پس اگر فرد آرامش بیشتری داشته باشد، احتمال درمان بیشتر یا روند درمان تسریع می شود. به این ترتیب می توان گفت هیپنوز می تواند بر درمان یا تسریع درمان موثر باشد.
به علاوه هیپنوز در کاهش یا رفت تمام بیماری هایی که با استرس و فشار تشدید می شوند، کاربرد دارد؛ مثل سردرد یا اسپاسم هایی که با استرس آغاز می شود.
از دیگر کاربردهای هیپنوز استفاده از آن برای درمان کمکی در ترک سیگار، ناخن جویدن، بازی با مو و کندن آن، کنترل پرخوری های عصبی و لاغری است که البته در بسیاری از موارد، شواهد علمی کافی وجود ندارد.


 منبع : نمناک

 

مخالفت خانواده با ازدواج هم راه حل دارد

یکی از مشکلات ازدواج جوانان مخالفت خانواده ها می باشد که گاهی این مخالفت ها بدون دلیل و منطق است و جوانان باید با روش هایی با مخالفت والدین کنار بیایند و این مشکل را برطرف کنند.



کنار آمدن با مخالفت خانواده در ازدواج و راه حل های این مورد

 

همیشه یکی از دغدغه های جوانان هنگام ازدواج مخالفت خانواده ها با ازدواج آنهاست. ازدواج امر مهمی است که باید با دقت صورت گیرد ، گاهی این مخالفت ها نشان دهنده اشتباه بودن انتخاب هاست اما اگر شما همسری متناسب با خواسته های خودتان پیدا کرده باشید، به این نتیجه برسید که با این فرد خاص در بیشتر موارد همراه و همدل هستید، در کنارش احساس آرامش می کنید، تفاوت های آشکاری ندارید و او هیچ مشکل و مسأله خاص و و نامتعارفی ندارد مخالفت خانواده با ازدواج یک آسیب اجتماعی است. در این بخش از نمناک به شما می گوییم چگونه با مخالفت خانواده در ازدواج کنار آییم.



علت مخالفت خانواده با ازدواج و روش کنار آمدن با مخالفت آنها

ازدواج و پیوند زناشویی از پسندیده ترین امور است و انجام آن بسیار توصیه شده است. در بعضی موارد ممکن است خانواده ها با ازدواج شما مخالفت کنند به این دلیل که خودشان را کاملا تصمیم گیرنده می دانند که این تفکر بسیار سنتی است و در زمان قدیم رواج بیشتری داشته است اما امروزه جوانان انتخاب همسر را حق خود می دانند و می گویند این زندگی ماست پس خودمان باید تصمیم بگیریم و اگر خانواده با این انتخاب مخالف باشند بحث و جدل و شاید هم دعوا و درگیری پیش آید.

هنگامی که خانواده ها با ازدواج فرزندشان مخالفند اما فرزندشان بر تصمیمش پا برجاست ، پدر و مادر احساس کنار گذاشته شدن می کنند ومی پندارند فرزندشان به آنها اهمیت چندانی نمی دهد و از طرف دیگر هم نگران فرزندشان هستند، این نگرانی منجر به رفتارهایی می شود که بچه ها را از پدر و مادر دور می کند و در واقع والدین به جای حل مسئله در احساسی گیر می کنند که سراسر عشق و علاقه است اما متاسفانه نتایج مثبتی برایشان ندارد.

 


دلایل مخالفت خانواده ها با ازدواج چیست؟

وقتی شما انتخاب درستی انجام داده اید اما والدینتان با انتخاب شما موافق نیستند، این اتفاق مسأله ساده ای نیست و تحمل آن بسیار سخت است چون هم در کنار فرد مورد نظرتان واقعاً خوشحال هستید با این حال همیشه چیزی روی قلبتان سنگینی می کند.

بجز زخم زبان ها یا نگاه های تند و تیز یکی از اعضای خانواده و طعنه و بی توجهی او هیچ چیز در رابطه شما به خودی خود مشکل و مسأله نیست. مخالفت خانواده ها با ازدواج فرزندان از باوری اشتباه و یک ضعف فرهنگی و فکری نشات می گیرد . این والدین فکر می کنند حق نظر دادن بر زندگی فرزندشان را دارند ونیز حق دارند برای او تعیین تکلیف کنند.

مخالفت خانواده با ازدواج یک آسیب اجتماعی است چرا که تبعاتی فراتر از محیط خانواده دارد و طرز فکری است که در موقعیت های مختلف و به شکل های گوناگون بروز پیدا می کند. اگر همسرتان با خواسته های تان مطابق است و با او مشکلی ندارید و در بیشتر موارد همراه و همدل هستید، مخالفت خانواده یک آسیب اجتماعی است.



وقتی خانواده با ازدواج مخالفند چه باید کرد؟

 

با این راهکارها می توانید با رفتارهای تهاجمی خانواده مقابله کنید و رابطه خود را حفظ کنید این راهکارها عبارتند از :

 

1.همه چیز را شخصی نکنید شاید مخالفت خانواده همسرتان با ازدواج شما ، اصلاً شخص شما نباشید و به علت وابستگی عمیقی به فرزندشان باشد. در خانواده های ایرانی وابستگی به فرزندان و احساس مالکیت رایج است . در این شرایط شاید شما فکر کنید مقصر همسرتان است اما آیا همسرتان می تواند مسئولیت فرد بالغ دیگری را به عهده بگیرد؟ اگر یکی از اعضای خانواده همسرتان با شما مخالف است و رفتار بدی دارد و توهین می کند همسرتان مقصر نیست.

 

2.برای مقابله با مخالفت خانواده همسر با ازدواجتان روش درست تعامل را پیدا کنید. برای اینکه کمتر مورد آزار آنها قرار بگیرید رفت و آمد زیادی با چنین افرادی نداشته باشید و اجازه ندهید آنها رابطه شما و همسرتان را کنترل کنند.

 

3.بیش از اندازه به آدم هایی که نمی خواهند دوستتان داشته باشند ، محبت نکنید مگر اینکه محبت های شما باعث شود موضع آنها تغییرکند.

 

4.تلخی ها و آزارهای گذشته را به مرور زمان و با تمرین و تلاش فراموش کنید زیرا بعداز مدتی ممکن است خانواده همسرتان از قضاوت های زودهنگام و بدرفتاری هایشان پشیمان بشوند.

اگر نمی توانید تلخی ها و آزارهای گذشته را فراموش کنید، آنها را نادیده بگیریدو اجازه ندهید لحظات حالتان به خاطر اتفاقات گذشته خراب شود.

 

5.اگر سطح و حجم توهین ها و بدرفتاری ها آنقدر زیاد بود که سکوت و صبوری،بی احترامی به خودتان محسوب می شد، رابطه تان را با خانواده همسرتان محدود کنید.

 

6.خود را از آنها دور نگه دارید اگر افسار زندگی تان دست آنها افتاده واگر در جزئیات زندگی تان مانند رابطه زناشویی دخالت می کنند ویا برای وقت و پول و نوع تربیت فرزندتان تعیین تکلیف می کنند و یا شما را مورد توهین و آزار جسمی قرار می دهند.

منبع : نمناک

 

 

دانستنی های جالب در مورد مسائل روانشناسی

دانستنی های جالب در مورد مسائل روانشناسی
مسائل
روانشناسی نکات جالبی دارد که دانستن آنها خالی از لطف نیست و در زندگی می تواند به ما کمک کند.
در جهان صنعتی امروز، تقریباً هیچ فعالیت و حرفه ای یافت نمی شود که به درک و اندیشهٔ انسانی وابسته نباشد؛ در نتیجه روانشناسی با زندگی انسان مدرن پیوندی نا گسستنی ایجاد کرده است. و کسب اطلاعات هرچه بیشتر راجع به مسائل در این زمینه میتواند بسیار مفید واقع شود.

دانستنی های جالب روانشناسی:


1ـ اگر شما اهدافتان را برای دیگران بیان کنید احتمال کمتری وجود دارد که به آنها دست پیدا کنید چرا که با این کار انگیزه ی خود را از دست میدهید.


2ـ تاکنون 400 فوبیای مختلف توسط روانشناسان شناسایی شده است.


3ـ وقتی یک آهنگ مورد علاقه ی شماست به این دلیل است که مرتبط با یک رویداد عاطفی در زندگی شما است.


4ـ نوع موزیکی که گوش میدهید بر درک شما از دنیای اطراف تاثیر گذار است.


5ـ بر اساس یک مطالعه پول خرج کردن برای دیگران باعث خوشحالی بیشتری در مقایسه با پول خرج کردن برای خودتان میشود.


6ـ کلید شادی این است که پولتان را صرف تجربه کنید نه مال و اموال.


7ـ بر طبق یک مطالعه ی صورت گرفته ی جدید، فوبیاها ممکن است از طریق
DNA به نسل های بعد افراد منتقل شوند.


8ـ 270 دانشمند دوباره 100 بررسی ای که در مجلات روانشناسی برتر 2008 انجام شده بود را انجام دادند و فقط نیمی از آنها نتایجی مشابه نتایج قبلی را نشان دادند.


9ـ یک
اختلال روانی نادر وجود دارد که در آن افراد فکر میکنند مرده اند یا وجود ندارند.


10ـ محققان در حال بحث راجع به اضافه کردن اعتیاد به اینترنت به لیست اختلالات روانی هستند.( بعدم لابد هممون معتاد حساب میشیم!!)


11ـ یک ژنی وجود دارد که میتواند باعث شود اکثر اوقات منفی گرا باشید.


12ـ روانشناسان ترول ها را بررسی کردند و متوجه شدند که آنها خودشیفته، روانی و سادیسمی هستند!


13ـ
سندروم ترومن یک اختلال روانی است که در آن بیمار معتقد است که در یک برنامه ی تلویزیونی زندگی میکند.


14ـ 68٪ مردم مبتلا به سندروم ویبره ی فانتوم هستند، یعنی وقتی گوشی آنها روی ویبره نیست حس ویبره دارند.


15ـ سندروم پاریس یک
اختلال روانشناسی است که معمولا هم متوجه ژاپنی ها میشود وموقعی اتفاق میوفتد که به پاریس میروند و میبینند آن طوری که انتظار داشتند نیست.


16ـ به طور میانگین دانش آموزان دبیرستانی همان میزان
اضطرابی را تجربه میکنند که بیماران روانی در سال 19500 تجربه میکردند.


17ـ اعمال مذهبی مثل دعا کردن باعث کمتر شدن سطح پریشانی روانی میشود.


18ـ هیچ شخص نابینایی تابحال به اسکیزوفرنی مبتلا نشده است.

19ـ Anorexia ( بی اشتهایی بر اثر اختلالات روانی) دارای بالاترین میزان مرگ ومیر نسبت به هرگونه اختلال روانی دیگر است. 5 تا 200 درصد مبتلایان به آن جان سالم به در نمیبرند.


20ـ به نظر می آید که صئاهای توهمی توسط فرهنگ های محلی شکل میگیرد. مثلا این صداها در آمریکا بسیار خشن و تهدید آمیز هستند در حالیکه درهند و آفریقا صداها ملایم و لطیف هستند.


21ـ تحقیقات بر روی کمدین ها و افراد بامزه نشان میدهد که آنها دارای میانگین سطح استرس بالاتری نسبت به دیگران هستند.


22ـ افسردگی حاد با افزایش روند پیری سلول ها میتواند باعث پیری بیولوژیکی زودترس تر شود.


23ـ گریه کردن باعث میشود احساس بهتری پیدا کنید، استرس را کاهش میدهد و به سلامت بدن کمک میکند.


24ـ قدردانی میتواند باعث افزایش ترشح دوپامین و سروتونین شود، درست مثل داروهای ضد افسردگی.


25ـ 82٪ مردم اگر سگشان همراهشان باشد در هنگام نزدیک شدن به افراد جذاب احساس اعتماد بنفس بیشتری دارند.


26ـ زندگی در کنار دریا یا رودخانه باعث میشود آرام تر، شادتر و خلاق تر بشوید.


27ـ بیشتر از یک سوم اروپایی ها دارای یک اختلال سلامت روانی هستند.


28ـ بیشتر راننده ها فکر میکنند که از بقیه ی راننده ها چیره دست تر هستند.


29ـ افرادی که بیشتر قسم میخورند صادق ترند.


30ـ تجربه ی چیزهای جدید حس درونی ما از گذر زمان را آهسته تر میکند یعنی در واقع زمان برایمان زودتر میگذرد.

منبع : نمناک