آکاایران: متخصصان حوزه ی سلامتی معتقدند که بی تحرکی و یک جا نشستن مثل سیگار کشیدن برای سلامتی مضر است. با توجه به تعداد بیماری ها و آمار مرگ ومیر مرتبط با بی تحرکی باید گفت که یک جا نشستن، یکی از بدترین بلاهایی است که بر سلامتی مان می آوریم. اما بدتر از آن، کارهایی است که هنگام یک جانشینی انجام می دهیم؛ تصور کنید که دقایق ارزشمند اوقات فراغت را برای شبکه های اجتماعی اختصاص دهیم. برای برخی افراد، این دقایق به ساعت ها تبدیل می شوند. تحقیقات مختلف ثابت کرده اند که اعتیاد به شبکه های اجتماعی جزو بدترین عادت هایی است که افراد جامعه از لحاظ روانشناسی اجتماعی با آن روبه رو می شوند. در این مقاله ۶ تاثیری که شبکه های اجتماعی روی سلامت روان ما می گذارند را بررسی خواهیم کرد.
آکادمی پزشکی کودکان آمریکا در زمینه ی اثرات منفی شبکه های اجتماعی بر کودکان و نوجوانان هشدار داده است؛ کودکان در این فضا با احتمال «تهدیدات اینترنتی» و «افسردگی فیس بوک» مواجه هستند. البته بزرگ سالان در نسل های مختلف نیز با این خطرات روبه رو هستند. مطالعات گوناگون نشان داده اند که شبکه های اجتماعی برای سلامت ذهن زیان بار هستند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.
۱. شبکه های اجتماعی اعتیادآور هستند
متخخصان هنوز به توافق نرسیده اند که آیا اعتیاد به شبکه های اجتماعی و اینترنت پدیده ای واقعی است یا خیر؛ بااین حال شواهدی وجود دارد که واقعی بودن این دو نوع اعتیاد را نشان می دهد.
در یکی از مطالعات، نتایج تحقیقات گذشته در زمینه ی «مشخصات روان شناختی، شخصیتی و استفاده از شبکه های اجتماعی» بررسی شد. محققان به این نتیجه رسیدند که «احتمال واقعی بودن اختلال اعتیاد به فیس بوک» وجود دارد؛ چراکه معیارهای اعتیاد مثل بی توجهی به زندگی شخصی، تمایل ذهنی، فرار از واقعیات، تعدیل و تغییرات خلق وخو، تحمل و پنهان کردن رفتارهای معتادگونه، در افرادی که بیش ازاندازه از شبکه های اجتماعی استفاده می کنند نیز دیده می شود.
دانشمندان همچنین متوجه شدند که انگیزه استفاده ی مفرط از شبکه های اجتماعی بسته به شرایط مختلف، متفاوت است. افراد درون گرا و برون گرا به دلایل مختلفی از شبکه های اجتماعی استفاده می کنند. برخی نیز به دلیل خودشیفتگی به این شبکه ها گرایش دارند. البته این موضوع به بررسی های جداگانه ای نیاز دارد.
تحقیقات دیگر همچنین تأیید کرده اند که افراد به نوعی عقب نشینی یا کناره گیری تمایل پیدا می کنند. مطالعاتی که چند سال قبل در دانشگاه سوانسی انجام شده نشان می دهند، نوعی علائم روانی عقب نشینی در افرادی که اینترنت را کنار می گذارند، دیده می شود. این مورد تنها به شبکه های اجتماعی محدود نمی شود و تمامی مدل های استفاده ی مفرط از اینترنت را در بر دارد.
تحقیقات بیشترِ انجام گرفته در این زمینه نشان می دهد، زمانی که این گونه افراد از اینترنت استفاده نمی کنند، نوعی اثرات فیزیولوژیکی اندک، اما قابل اندازه گیری را متحمل می شوند. فیل رید، نویسنده ی ارشد این مطالعات، دراین باره می گوید: «مدت هاست می دانیم افرادی که بیش ازاندازه به دستگاه های دیجیتال وابسته هستند، هنگام کنار گذاشتن آنها نوعی اضطراب را تجربه می کنند، اما درحالِ حاضر می بینیم که این اثرات روانی همراه با تغییرات واقعی در روان افراد ایجاد می شوند.» هنوز به طور قطع نمی توان گفت که این اثرات در نتیجه ی استفاده از شبکه های اجتماعی نیز ایجاد می شوند یا خیر؛ بااین حال شواهد بسیاری هستند که این ادعا را قوی تر می کنند.
۲. اندوه بیشتر و سلامتی کمتر
شواهد نشان داده اند که هرچه بیشتر از شبکه های اجتماعی استفاده کنیم، غمگین تر می شویم. تحقیقاتی در چند سال قبل نشان می داد که استفاده از فیس بوک با کاهش لحظه ای احساس خوشبختی و کاهش رضایت از زندگی در ارتباط است. هر چقدر که مدت زمان استفاده ی روزانه از فیس بوک بیشتر می شد، این دو متغیر نیز به همان نسبت کاهش می یافت.
محققان معتقدند که فیس بوک نوعی حالت انزوای اجتماعی ایجاد می کند که در سایر فعالیت های انفرادی موجود نیست. فیس بوک در ظاهر، منبع بسیار ارزشمندی برای برآورده ساختن نیازها فراهم می کند و این کار را از طریق امکان برقراری ارتباط آنی و لحظه ای انجام می دهد. یافته های اخیر نشان داده اند که تعامل با فیس بوک می تواند برای جوانان، نتایج منفی داشته باشد؛ جوانانی که باید با روابط اجتماعی موفق به فکر سلامتی و تقویت روحیه خود باشند، در عوض با استفاده از فیس بوک و شبکه های اجتماعی، تاثیر متضادی را ایجاد کرده و خود را تضعیف می کنند.
نتیجه ی بررسی های بیشتر نشان می دهد که استفاده ی مفرط از شبکه های اجتماعی با سطح گسترده تری از احساس انزوای اجتماعی در ارتباط است. تیمی از محققان، مدت زمان استفاده ی کاربران از برخی شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک، توییتر، گوگل پلاس، یوتیوب، لینکدین، اینستاگرام، پینترست، تامبلر، واین، اسنپ چت و ردیت را با رابطه ی آن با انزوای اجتماعی بررسی کردند. نتیجه ی این بررسی نشان داد هرقدر که کاربران بیشتر از این شبکه های اجتماعی استفاده می کنند، خود را از لحاظ اجتماعی منزوی تر می دانند. علم بر انزوای اجتماعی، یکی از بدترین زیان ها را از لحاظ فیزیکی و ذهنی به همراه دارد.
۳. مقایسه زندگی خود با دیگران
بسیاری از افراد در نتیجه ی استفاده ی مکرر از شبکه های اجتماعی تصور می کنند که به انزوای اجتماعی دچار هستند؛ درحالی که ممکن است با چنین مشکلی مواجه نباشند. بااین حال، همان طور که در بالا اشاره شد، اینکه افراد خودشان را منزوی اجتماعی بدانند، یعنی با یکی از بدترین مشکلات ذهنی روبه رو هستند.
عامل مقایسه از مهم ترین مواردی است که این احساس انزوای اجتماعی را ایجاد می کند. با نگاه کردن به جدیدترین پست های دوستان و آشنایان مان، ناخودآگاه خودمان را با آنها مقایسه می کنیم و درباره ی کیفیت زندگی خود قضاوت می کنیم.
در یکی از مطالعات، نحوه ی مقایسه کردن در دو جهت «رو به بالا» و «رو به پایین» بررسی شد؛ به بیان ساده تر، محققان قصد داشتند بدانند که ما با مقایسه کردن، خودمان را بهتر از دوستان مان می دانیم یا بدتر.
نتیجه ی این بررسی ها نشان داد که هر دو نوع مقایسه کردن باعث می شود که احساس بدی در افراد ایجاد شود. نکته ی جالب اینجاست که در زندگی واقعی، تنها درصورتی که زندگی دیگران را بهتر از خودمان بدانیم، احساس بدی را تجربه می کنیم. اما نتیجه ی این مطالعات نشان داد که در جهان شبکه های اجتماعی، هر نوع مقایسه کردن با علائم افسردگی در ارتباط است.
۴. حسادت و چرخه ی بدبختی
تقریبا همه ی ما می دانیم که مقایسه کردن در شبکه های اجتماعی به حسادت منجر می شود. اکثر افراد اعتراف می کنند که تعطیلات دوستان شان در مناطق گرمسیری یا رفتارهای مؤدبانه ی کودکان آنها، باعث حسادت می شود.
مطالعات نشان داده اند که شبکه های اجتماعی، احساس حسادت را تحریک می کنند. نویسنده ی یکی از مطالعات که حسادت و سایر احساسات منفی ناشی از فعالیت در فیس بوک را بررسی کرده بود، این طور می نویسد: «این حجم از حسادت که فیس بوک به تنهایی ایجاد می کند، حیرت انگیز است. این مسئله نشان می دهد که فیس بوک، شرایط لازمی را برای پرورش احساسات زشت فراهم می کند.»
محققان همچنین معتقد هستند که فیس بوک و سایر شبکه های اجتماعی می توانند چرخه ی بدبختی ایجاد کنند. احساس حسادت باعث می شود، افراد تلاش کنند تا ظاهر زندگی خود را بهتر جلو دهند؛ به همین دلیل نیز پست هایی از جنبه های مختلف زندگی خود به اشتراک می گذارند و این چرخه دائما ادامه پیدا می کند.
ارتباط بین حسادت و افسردگی ناشی از فیس بوک نیز بررسی شد. در نتیجه ی این بررسی ها مشخص شد که حسادت در رابطه ی بین افسردگی و فیس بوک نقش مهمی دارد؛ به بیان بهتر، زمانی که احساس حسادت کنترل شود، فیس بوک دیگر افسرده کننده نیست. با این اوصاف، حسادت بیشترین تأثیر را در ایجاد افسردگی ناشی از فیس بوک دارد.
۵. تصور می کنیم که شبکه های اجتماعی به ما کمک می کنند
متأسفانه با اینکه می دانیم شبکه های اجتماعی احساس ناخوشایندی را در ما ایجاد می کنند، اما باز هم به سراغ آنها می رویم. این حالت احتمالا به دلیل تأثیری است که با نام «خطای پیش بینی» شناخته می شود. فکر می کنیم که استفاده از شبکه های اجتماعی، مثل مصرف دارو می تواند به ما کمک کند؛ اما این طور نیست و در نهایت، باعث شکل گیری احساسات ناخوشایند در ما می شود. نتیجه ی این حالت ها باعث می شود، خطایی در توانایی پیش بینی واکنش های ما شکل بگیرد.
در یکی از مطالعات، احساسات افراد بعد از استفاده از فیس بوک و تصور خود آنها درباره ی احساسات شان مورد بررسی قرار گرفت. نتیجه ی این تحقیقات نیز همانند مطالعات دیگر نشان می داد که افراد پس از استفاده از این شبکه ی اجتماعی، در مقایسه با افرادی که فعالیت های دیگری انجام می دهند، تقریبا همیشه احساس بدی پیدا می کنند. نکته ی جالب اینجاست که این افراد تصور می کنند، پس از استفاده از فیس بوک، احساس بهتری دارند. البته که چنین احساسی اصلا واقعی نیست و به الگوهای انواع دیگر اعتیاد شباهت دارد.
۶. داشتن دوستان بیشتر در شبکه های اجتماعی به معنای اجتماعی بودن شما نیست
تحقیقاتی که چند سال قبل انجام شده بود، نشان می دهد که تعداد بیشتر دوست ها در شبکه های اجتماعی، لزوما به این معنا نیست که زندگی اجتماعی بهتری دارید. این طور که به نظر می رسد، مغز ما می تواند تعداد مشخصی از افراد را به عنوان دوست بشناسد. علاوه براین، افراد باید تعاملات واقعی اجتماعی دارا باشند تا یک رابطه ی دوستی شکل بگیرد؛ صرفا داشتن رابطه ی مجازی کافی نیست.
بنابراین، با فعالیت در شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک، به یک فرد اجتماعی تبدیل نمی شوید. بررسی های مختلف نشان داده اند که احساس تنهایی با شمار زیادی از بیماری های جسمی و روحی در ارتباط است؛ به همین دلیل نیز برقراری روابط اجتماعی واقعی نقش بسیار مهمی در سلامتی افراد دارد. اوقاتی که با دوستان مجازی خود سپری می کنید، به اندازه ی دوستان واقعی تأثیر درمانی و آرامش بخشی ندارد.
البته منظور این نیست که شبکه های اجتماعی هیچ مزیتی ندارند. یکی از مهم ترین مزایای این شبکه ها، برقراری ارتباط از فاصله های بسیار دور است. علاوه براین، به ما کمک می کند، افرادی را پیدا کنیم که سال هاست نشانی از آنها نداریم.
اما استفاده از شبکه های اجتماعی برای پر کردن اوقات فراغت یا در زمان هایی که احساس خوبی ندارید، اصلا ایده ی خوبی نیست. مطالعات نشان داده اند که فاصله گرفتن از فیس بوک، حتی در کوتاه مدت، به بهبود سلامت روان ما کمک می کند. اگر احساس شجاعت می کنید، پیشنهاد می کنیم از شبکه های اجتماعی فاصله بگیرید و شاهد نتایج آن باشید. اما اگر باید از این شبکه ها استفاده کنید، حداقل اعتدال را رعایت کنید.
منبعآکاایران :
چرا برخی از افراد، از اعتمادبهنفس کاذب سود میبرند و برخی دیگر بابت آن هزینه میدهند؟ استادان سه دانشگاه مطرح جهان، به این سؤال پاسخ میدهند.
فکر میکنید زندگی افرادی که از اعتمادبهنفس بیشازحد بالایی برخوردارند، چگونه پیش میرود؟ آیا آنها عموماً پاداش و ترفیع میگیرند و مورداحترام سایرین هستند؟ یا اینکه ما نمیتوانیم به این افراد اعتماد کنیم و از همکاری با آنها اجتناب میکنیم؟ تحقیقات استادان دانشگاههای نوتردام و نیویورک و یوتا نشان میدهد که پاسخ این سؤال، احتمالاً به نحوهی ابراز اعتمادبهنفس این افراد بستگی دارد.
یکی از راههای ابراز اعتمادبهنفس، جملاتی است که بهصورت شفاهی بیان میشوند. زمانی که ما چیزی را قضاوت میکنیم، اطمینان خود را از پیشبینیهای احتمالی، با عبارات و ارقام خاصی نشان میدهیم (مثلاً من ۹۰ درصد مطمئن هستم)، یا عملکرد خودمان را نسبت به دیگران میسنجیم (من در زمرهی ۱۰ درصد افراد برتر قرار دارم). بسیاری از تحقیقاتی که در مورد اعتمادبهنفس بیشازحد صورت میگیرند، به ابراز شفاهی اطمینان افراد مینگرند. زیرا این عبارات را میتوان بهوضوح با کارایی یا خروجیهای واقعی افراد مقایسه کرد.
اما عبارات شفاهی، تنها راه ابراز اعتمادبهنفس نیستند. اغلب مردم، اطمینانی را که به شخص خود دارند، از راههای غیرکلامی، مانند زبان بدن و تن صدا نیز نشان میدهند. بهعنوان مثال، افراد با اعتمادبهنفس، متمایلاند رفتار مسلطی داشته باشند؛ آنها بلند، غرا و سریع صحبت میکنند و معمولاً مکالمات را با بیان عقیدهی شخصی خود آغاز میکنند. بهعلاوه، سر خود را برای تأکید گفتههایشان تکان میدهند و بهطورکلی، حضور وسیعتری در اتاق دارند. آنها قدرتمند و متفاوت با سایرین به نظر میرسند. بااینحال این روشهای ابراز غیرشفاهی اعتمادبهنفس، همیشه بهدرستی درک نمیشود؛ زیرا مسائلی مانند فرهنگ و مضمون میتوانند رفتار انسانها را تحت مفاهیم مختلفی تعبیر کنند.
هر دو کانال ارتباطی اعتمادبهنفس (کلامی و غیرکلامی)، تا حد بسیار زیادی در جلبتوجه مثبت مردم و نفوذ در آنها تأثیرگذارند. طبق یک فرضیه (پیشفرض فرضیه کالیبراسیون)، ما عموماً تصور میکنیم که مردم، از سطح اعتمادبهنفس خود آگاهی دارند. همچنین، فرض را بر این میگذاریم که آنها، اعتمادبهنفس خود را صادقانه ابراز میکنند (این موضوع، یکی از سوگیریهای متداول نسبت به واقعیت است)؛ مگر اینکه برخی شرایط خاص، خلاف این موضوع را نشان دهد. به همین علت وقتی که با اعتمادبهنفس دیگران روبرو میشویم، متمایلیم که آن را قانعکننده و قابل توجیه بدانیم.
اما گاهی اوقات، ما اطلاعات دیگری بهدست میآوریم که حاکی از اعتمادبهنفس بیشازحد بالا و غیرواقعی فرد مخاطب است. در این شرایط، ما پیشفرض اولیهی خود را تغییر میدهیم و دومین فرض یا گمان خود را باور میکنیم: شاید فرد مخاطب، بیشازحد مطمئن صحبت کرده یا زبان بدن او اطمینانی را نشان داده است که واقعیت ندارد. در این شرایط، نتایج تحقیقاتی که در مورد پیامدهای اعتمادبهنفس کاذب صورت گرفتهاند، کمی پیچیدهتر میشوند.
به گزارش از چند تحقیق، زمانی که اعتمادبهنفس بیشازحد در طول یک فعالیت گروهی دیده میشود، به شهرت و اعتبار فرد لطمهای نمیزند. بیایید این نتیجه را بهصورت سادهتری توضیح بدهیم: فرض کنیم شخصی مدعی است که عملکرد فوقالعاده خوبی دارد، اما بعداً در عمل مشخص میشود که به همان اندازه عالی نیست. در این صورت موقعیت اجتماعی او در گروه، نسبت به فردی که مطابق با استانداردها عمل کرده، آسیب چندانی نمیبیند. به همین علت روانشناسان بالینی میگویند: «مزایای اعتمادبهنفس بیشازحد، به هر قیمتی، از هزینههای آن بیشتر است.»
اما تحقیقات دیگری، با استناد به تصاویر و ویدیوهای مردم، نشان میدهند که شاهدان عینی و متقاضیان شغلی که بهصراحت اعتمادبهنفس بسیار بالایی را ابراز میکنند، پس از اینکه اطلاعات بیشتر، خلاف گفتههای آنها را ثابت میکند، اعتبار خود را بهشدت از دست میدهند. به نظر میرسد که این افراد با ابراز فروتنی، اعتبار خود را تا حد بیشتری حفظ میکنند.
در یکسری از مطالعات که اخیراً در ژورنال روانشناسی شخصیتی و اجتماعی (Journal of Personality and Social Psychology) منتشر شده، الیزابت تنی استادیار دانشکدهی مدیریت دانشگاه یوتا، ناتان میکل محقق دانشگاه نوتردام و دیوید هانساکر دکتر و محقق دانشگاه نیویورک، به بررسی علت نتایج متناقض تحقیقات پیشین پرداختند. در تحقیقات جدید، محققان به یک الگوی جالب پی بردند؛ تحقیقاتی که در گذشته در مورد نتایج رفتار فردی در میان یک گروه صورت گرفته بود، عمدتاً حاکی از ابراز اعتمادبهنفس غیرکلامی بودهاند. در حالی که مطالعاتی که روی تصاویر و فیلمها متمرکزشده بودند، حاکی از بیان مستقیم و گفتاری اعتمادبهنفس بودند. به همین علت، محققان موضوع دیگری را مورد آزمایش قرار دادند: آیا شیوهی اظهار اعتمادبهنفس، روی عواقب آن تأثیر میگذارد؟
در اولین مرحله از تحقیقات، استادان دانشگاه از ۴۴۴ شرکتکنندهی آنلاین درخواست کردند که بین دو نامزد احتمالی برای همکاری در یک وظیفه، یکی را انتخاب کنند؛ یکی از نامزدها، فردی مطمئن و با اعتمادبهنفس و نفر دوم، شخصی محتاط بود. درصد بالایی از شرکتکنندگان، فردی را برای همکاری انتخاب کرند که به عملکرد خود اطمینان داشت. این نتایج، صرفنظر از این بود که نامزد مربوطه، اعتمادبهنفس خود را بهصورت شفاهی و واضح بیان کند، یا شرکتکنندگان از طریق فیلم و تصاویر به اطمینان خاطر بالای او پی ببرند. پس از این انتخاب، شرکتکنندگان اطلاعات مفیدی را دریافت کردند که به آنها کمک میکرد اعتمادبهنفس بیشازحد متقاضی را تشخیص بدهند. این اطلاعات ثابت میکرد که تمام نامزدها، از عملکرد متوسطی برخوردارند.
در این مرحله، یعنی پس از آشکار شدن عملکرد واقعی متقاضی، نتایج بهطرز محسوسی تغییر کرد. اگر نامزد منتخب، اعتمادبهنفس خود را بهطور شفاهی و از طریق کلام ابراز کرده بود، اعتبار خود را بهشدت از دست میداد و شرکتکنندگان کمتری خواهان همکاری با او بودند. درواقع شرکتکنندگان ترجیح میدادند با نامزد محتاط همکاری کنند. از طرف دیگر، اگر نامزد منتخب، اعتمادبهنفس خود را بهطور غیرمستقیم نشان داده بود، مزیت و اعتبار خود را از دست نمیداد و همچنان، موردعلاقهی شرکتکنندگان بود.
محققان این آزمایش را با نامزدهای زن و مرد، با دو نوع مختلف از وظایف (یک آزمون عاطفی IQ و حدس زدن سن غریبهها بر مبنای عکس آنها) تکرار کردند. نتایج مطالعات، الگوهای قبل را تائید میکرد. در ابتدای کار، نامزدها همیشه از اعتمادبهنفس بالا سود میبردند. اما اگر عملکرد آنها مطابق با انتظارات مردم نبود، کانال ارتباطی (گفتاری/رفتاری) یک عامل مهم و تعیینکننده در خصوص سطح مطلوبیت نامزدها به شمار میرفت.
استادان دانشگاه در مطالعات بعدی خود، این تستها را با ۲۵۶ دانشجوی دورهی کارشناسی تکرار کردند. به برخی از این دانشجویان، اجازه داده شد که با نامزدها ملاقات کنند، از آنها سؤالاتی را بپرسند و رفتار غیرکلامی آنها را مشاهده کنند. گروه دوم از دانشجویان، فقط شرایط رفتاری نامزدها را (با همان عبارات مطالعات اول) شنیدند. حالا محققان شاهد نتایج قویتری بودند
چگونه اعتماد به نفس واقعی به دست آوریم
چرا کانال ارتباطی، چنین نقش مهمی در معتبر یا نامعتبر دانستن اعتمادبهنفس کاذب ایفا میکند؟ یکی از ویژگیهای رفتارهای غیرکلامی این است که آنها مثل عبارات شفاهی و گفتاری، بهوضوح به یک ادعای خاص و دروغین دلالت نمیکنند. محققان میخواستند تأثیر این موضوع را نیز موردبررسی قرار دهند.
مطالعات بعدی با حضور ۴۶۲ شرکتکنندهی آنلاین برگزار شد. درست مانند اولین مجموعهی تحقیقات، بازهم از شرکتکنندگان خواسته شد که بین دو نامزد همکاری، یکی را انتخاب کنند. پس از آنکه مشخص شد کیفیت عملکرد نامزدها، پایینتر از سطح ادعای آنها است، محققان برای شرکتکنندگان توضیح دادند که نامزدها اعتمادبهنفس کاذب در خصوص تواناییها و قابلیتهای خود را کاملاً انکار میکنند. نتایج نشان میداد که انکار اعتمادبهنفس کاذب رفتاری، بیش از انکار اعتمادبهنفس کاذب گفتاری، پذیرفته میشود. این نتایج، نکتهی مهمی را ثابت میکرد: افرادی که اعتمادبهنفس بالای خود را بهصورت رفتاری نشان داده بودند، در صورت انکار این مسئله، مزیت بسیار بالایی نسبت به سایر افراد ِ با اعتمادبهنفس گفتاری بهدست میآوردند؛ یا بهعبارتدیگر، انکارپذیری ماجرا، یک مزیت مهم برای افرادی محسوب میشد که اعتمادبهنفس کاذب خود را از کانالهای رفتاری ابراز میکردند.
محققان در مطالعات بعدی نیز شواهدی یافتند که حاکی از اهمیت کانال ارتباطی و قانعکننده بودن انکار بودند. آنها در مطالعات جدید، از پارادایم قاضی – مشاور استفاده کردند. ۳۰۲ دانشجوی دورهی کارشناسی رشتهی مدیریت و کسبوکار، باید بهعنوان مدیرانی عمل میکردند که وظیفهی ارزیابی مشاوران را به عهده داشتند. این مشاوران، اطمینان و اعتمادبهنفس یا محتاط بودن خود را در یک ویدیوی ضبطشده، اظهار کرده بودند. ادعای آنها، در سطوح مختلفی بیان شده بود؛ بهنحوی که اگر بعدها ادعای خود را منکر میشدند، باورپذیری انکار آنها در درجات مختلفی ردهبندی میشد. بهعنوانمثال، در یکی از شرایط موردبحث، مشاوران اعتمادبهنفس بالا یا پایین خود را از طریق یک ویدیوی بدون صدا نشان میدادند، که بهنوعی رفتار غیرکلامی آنها محسوب میشد (بهعنوانمثال سر تکان دادن برای تائید مسئله و نظیر آن).
این مطالعات، نتایج تحقیقات قبلی را تکمیل کرد. اعتمادبهنفس، تا زمانی که قصور یا نادرستی ادعای فرد ثابت نشده بود، یک ویژگی شخصیتی سودمند و پرمنفعت بود؛ اما اگر این قصور یا نادرستی آشکار میشد، مشاورانی که از اعتمادبهنفس بسیار بالا و کاذب برخوردار بودند؛ هزینهی زیادی متحمل میشدند. اما افرادی که اعتمادبهنفس خود را از راههای غیرکلامی ابراز کرده بودند (که تا حد بیشتری قابلیت انکار داشت)، کلیهی سود و مزایای اولیه را از دست نمیدادند.
چرا برخی از مردم، به خاطر اعتمادبهنفس بیشازحد خود هزینه میدهند و برخی دیگر نه؟ مطالعات بالا، یکی از دلایل این امر را اثبات میکند. به یاد داشته باشید که وقتی مردم، اعتمادبهنفس بیشازحد بالای خود را در مورد دانش و تواناییهای فردی، بهصورت غیرکلامی بیان میکنند، پاسخگو نگهداشتن آنها، کار سختتری است. بسیار مهم است که نشانههای رفتاری آنها را تشخیص بدهیم، نظیر بلند حرف زدن یا بالا و عقب نگهداشتن سر، یا تلاش برای مسلط شدن بر مکالمات. بهاینترتیب میتوانیم از نفوذ و تأثیر افرادی که از اعتمادبهنفس کاذب برخوردارند، اجتناب کنیم. بهعلاوه میتوانیم با پرسیدن سؤالات خاص، اعتمادبهنفس همکارانمان را ارزیابی کرده و صحت ادعای آنها را در طول زمان بسنجیم.
منبع : زومیت
نتایج تحقیقات نشان میدهد کارآفرینان بیش از بقیهی مردم در معرض بیماریهای روانی هستند. این بیماریها در صورت درمان نشدن، خسارات جبرانناپذیری خواهند داشت.
مرگ آنتونی بوردن، آشپز و اینفلوئنسر معروف آمریکایی بر اثر خودکشی، زنگ خطر دیگری را برای فعالین دنیای کسبوکار به صدا در آورد. زنگ خطری که از بحرانی جدی با نام بیماریهای روانی خبر میداد و لزوم توجه به دلایل و پیدا کردن درمان برای آنها را بیش از پیش مشخص میکرد. لیزا هریس، یکی از نویسندگان وبسایت entrepreneur است که تجربهی کارآفرینی و البته دست و پنچه نرم کردن با بیماریهای روانی را دارد. او در این مقاله به تشریح داستان خود و راهحلهایی برای برونرفت از این بحران میپردازد.
من در طول هفت سال تجربهی مدیریت استارتاپ، تقریبا تمام احساسات کارآفرینی را درک کردم: آدرنالین رونمایی از استارتاپ، انرژی آرامبخش جریان ثابت کارها، شکنندگی، وحشتزدگی و عصبی بودن از کار کردن تا ساعت ۲ صبح، ترس از برملا شدن حقیقت زمانی که با وجود تمام نگرانی، مجبور بودم انرژی مثبت به مشتریان تزریق کنم؛ غم و اندوه شکست و حتی راحتی پس از شکست و در نهایت این سوال بحرانی که اگر این کار را نکنم چه کاری انجام خواهم داد؟
البته تاریخچهی مشکلات و بیماریهای روانی من طولانیتر از رزومهی کارآفرینی است. من از زمان کودکی با افسردگی و اضطراب دست و پنچه نرم کردهام. مدتی را در بیمارستان بستری بودم. علاوه بر آن سابقهی تحصیلی من نشانههایی از بیشفعالی (ADHD) را نیز نشان میدهد. در واقع موفقیتهای تحصیلی من پوششی روی بههمریختگی عاطفی و عدم سازماندهی روانی من بوده است. من همیشه تصور میکردم که ذهن یاغیام من را بهعنوان فردی پیشرو در دنیای استارتاپ تثبیت خواهد کرد. اما بعدا متوجه شدم که مشکلات روانی من در این دنیا عجیب و نایاب نیستند.
گروههای بزرگ از دانشمندان شامل روانشناسان بالینی ، اقتصاددانان، متخصصین مدیریت و اساتید دانشگاههای کسبوکار همیشه در حال تحقیق روی سلامت روانی کارآفرینان هستند. آنها به یک نتیجهی نهایی رسیدهاند: اختلالات روانی نه تنها در میان کارآفرینان شایع است، بلکه به نوعی موتور محرکهی آنان نیز محسوب میشود. مایکل فریمن، مربی مدیریت برای کارآفرینان و پروفسور روانپزشک دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو در این مورد میگوید: «این شرایط سلامت روانی، با ویژگیهای مثبت ترکیب میشوند و موجب پیشرفت و برتری کارآفرینان خواهند شد. بهعنوات مثال وقتی شما بیشفعال باشید، دو خصیصهی مثبت نیاز به سرعت و علاقه به اکتشاف را در خود دارید. در نتیجه بدون گرفتار شدن در پروسههای آنالیز و بررسی، با اشتیاق و علاقه کار خود را پیش خواهید برد.»
بیش فعالی یکی از اختلالاتی است که تاثیر زیادی روی کارآفرین شدن افراد دارد
نتایج تحقیقات اخیر فریمن و تیمش نشان میدهد که کارآفرینان سطوح بالاتری از بیش فعالی، افسردگی و مصرف دارو را تجربه میکنند. یک تحقیق دیگر ارتباطی نزدیک بین تمایلات کارآفرینی و صفاتی شبیه به اختلال دوقطبی بودن را نشان میدهد. شری جانسون، متخصص اختلال دوقطبی و پروفسور روانپزشکی دانشگاه کالیفرنیا، برکلی یکی از افراد حاضر در این تحقیق بوده است. او در این باره میگوید:
یکی از نتایج ثابت تحقیقات ما این بود که افراد مبتلا به اختلال دوقطبی تمایل و جاهطلبی بیشتری برای حرکت و پایداری در مسیر اهداف خود دارند.
ژن افسردگی و محیط
نکتهی مهم این که شناخت علائم و خصوصیات، بهمعنای تشخیص کامل بیماری نیستند. در واقع کشف ارتباط بین بیماریهای حتمی و تشخیص داده شدهی روانی با کارآفرینی هنوز در ابتدای راه خود قرار دارد؛ البته دانشمندان در حال پیشرفت در این زمینه هستند. به بیان دیگر تحقیقات گفته شده تنها افرادی که علامت بیماری دارند (و لزوما بیمار شناخته نمیشوند) بررسی شدهاند. یک تحقیق علمی جامع که نتایج آن سال گذشته در IZA Institute of Labor Economics به چاپ رسید، روی اختلالات روانی دانشجویان تمرکز داشت. در این تحقیق ۹۸۰۰ دانشجوی هلندی مورد بررسی قرار گرفتند و مشخص شد دانشجویانی با علائم بیشفعالی،دو برابر دیگران پتانسیل راهاندازی کسبوکار دارند. البته موفقیت این افراد بررسی نشده و موضوع تحقیقی دیگر خواهد بود.
پس از بررسی عامل اختلالات روانی روی کارآفرین شدن افراد، به این سوال معکوس میرسیم که کارآفرینان تا چه حد در معرض ابتلا به اختلالات روانی هستند؟ اطلاعات کلی و بررسیهای اجمالی نشان میدهد که این افراد بیش از عموم جامعه در معرض اختلالات هستند البته نتایج علمی محکمی در این زمینه منتشر نشده است.
تجربهی اختلالات و علائم بیماریهای روانی در کارآفرینان بیشتر است
فریمن و تعدادی از همکارانش برای بررسی این مورد، مطالعهای روی ۲۴۲ کارآفرین و ۹۳ نفر فرد معمولی (گروه کنترلی) انجام دادند. تقریبا نیمی از کارآفرینان حداقل یک شرایط خاص روانی را گزارش کردند و این آمار بسیار بیشتر از آمار گروه کنترلی بود. بعلاوه کارآفرینان از سابقهی بیماری روانی در خانوادههای خود گفتند که میتواند دلیلی بر به ارث بردن خصوصیتهای کارآفرینی و همچنین اختلالات روانی باشد. نتایج تحقیقات فریمن و تیمش امسال در مجلهی Small Business Economics چاپ شد اما پیش از آن در سال ۲۰۱۵ پیشنویسی از آن منتشر شد تا بحث و مکالمه پیرامون کارآفرینی و سلامت روانی را رواج دهد. فریمن در این باره میگوید:
هدف اصلی من این بود که آگاهی را در مورد سلامت روانی در میان کارآفرینان افزایش دهم. تمرکز اصلی نیز بر آن دسته از افرادی بود که در حال حاضر از این مشکلات رنج میبرند. در نهایت میخواستم آنها متوجه مشکلات خود شده و در صورت نیاز، از دیگران کمک بگیرند.
بیماریهای روانی
نکتهی روشن این که برخی بیماریهای روانی در صورت بررسی و درمان نشدن، خسارات جبرانناپذیری خواهند داشت. در مثالی از پیچیدگی این اختلالات، خوشبینی زیاد برای کارآفرینی که به سرمایهگذار مراجعه میکند مفید است؛ اما همین خوشبینی در سطوح بالا باعث اشتیاق بیش از اندازه و مخرب خواهد شد. بعلاوه، اختلال دوقطبی شدید در کارآفرینان آنها را به سمت گگی شدید سوق میدهد که برای یک رهبر کسبوکار اصلا مفید نخواهد بود. فریمن در مورد کنار آمدن بامیگوید:
برخی روزها به این حس میرسید که هیچ چیز شما را خوشحال نمیکند. انگیزه خود را از دست دادهاید و از سطح انرژی به پایینترین حالت خود رسیده است. این شرایط را به عنوان افسردگی بپذیرید و با آن کنار بیایید. این رفتار، مسئولیتپذیری شما در برابر خودتان، سرمایهگذاران، کارمندان و خانواده را نشان میدهد.
با پیشرفت یافتههای دانشمندان در مورد تاثیر سلامت روانی روی وضعیت کارآفرینان و پیشرفت آنها، خود دنیای کسبوکار نیز در حال دست و پنجه نرمکردن با مشکلات این نوع از سلامت است. در پستهای وبلاگی و مقالات کارآفرینان، آنها به وفور در مورد کلنجار رفتن با اضطراب، افسردگی و علائم خودکشی صحبت میکنند. این روند با تراژدیهای خودکشی افراد زیادی در دنیای استارتاپهای فناوری شدت گرفته است و البته، موج عظیمی از خوشبینی و امیدواری به عنوان جبههی مقاومت در برابر آن عمل میکند.
صحبت کردن و روشنگری در مورد این حقایق، مسیر را برای حل آنها و پیشگیری از مشکلات بزرگتر هموار میکند
متخصصان بر این باورند که فضای باز و صحبت کردن راحت در مورد اختلالات روانی برای همهی افراد جامعه مفید است. به بیان دیگر با افزایش روشنگریها، درگیر بودن با مسائل سلامت روانی و از طرفی سودبخش بودن اختلالات آن به موردی عادی میان کارآفرینان تبدیل شده و در نتیجهی آن، کمک گرفتن در این موارد، دیگر مسئلهای عجیب و غریب نخواهد بود. از نظر فریمن قدم بعدی این است که سرمایهگذاران را به کنار آمدن با این حقایق تشویق کنیم.
نور خورشید و سلامت ذهن
جانسون معتقد است که انکوباتورها و دانشکدههای کسبوکار باید تمرکز بیشتری روی ارائهی پشتیانی سلامت روانی به کارآفرینان داشته باشند. او معتقد است پرداختن به این مسائل در دوران آموزش کسبوکار باید بیشتر شود. بعلاوه سرمایهگذارها و زیرساختهای حقوقی باید آگاهی بیشتری در این باره داشته باشند و در نهایت راهنماهای آموزشی بیشتری باید تدوین شود.
جان ویکلاند، پروفسور کارآفرینی در دانشکدهی کسبوکار دانشگاه سیراکوز و محقق کارآفرینی و بیشفعالی است. او در اینباره تلاشهای عمیقتری کرده و از برنامهی خود میگوید:
من در فکر راهاندازی یک انکوباتور برای افرادی با ویژگیهای متفاوت روانی هستم. از نظر من همهی انکوباتورهای کنونی شبیه به هم هستند و تنها به قشر خاصی از مردم خدمترسانی میکنند.
در نهایت به این نتیجه میرسیم که راه پیش رو هم در زمینهی تحقیقات و هم عملکرد، طولانی خواهد بود. هریس به عنوان کارآفرینی که خودش با مشکلات روبرو بوده، از این حقیقت که این اختلالات عمومی هستند و البته تلاش برای حل آنها ادامه دارد، خوشحال است. فریمن در انتهای صحبتهایش با هریس به نکتهی جالبی اشاره میکند:
اکثر مردم کارآفرینی نمیکنند و کسبوکار جدید راهاندازی نمیکنند. همه میدانند که کارآفرین شدن نیاز به کمی دیوانگی دارد.
منبع : زومیت
اگرچه مدتی است که به سلامت روان بها داده شده و دیگر چون سابق افراد نسبت به آن موضع نمیگیرند، اما هنوز بهطور کلی فقر سواد سلامت روان در جامعه برطرف نشده است. بر همین اساس حتی به شوخی هم شاهد انگ زدن به شهروندانی هستیم که به روانشناس و روانپزشک مراجعه میکنند.
بیرشک، روانشناس، درباره انگ زدایی از بیماریهای روحی، میگوید: هنوز بسیاری افراد وقتی بحث مراجعه به روانشناس و مشاوره به میان میآید گارد میگیرند، حتی اگر مراجعه هم داشته باشند معمولا دوست ندارند این مساله را مطرح کنند. برای اینکه هنوز این ذهنیت وجود دارد که افراد دیوانه به روانشناس و روانپزشک مراجعه میکنند، در حالی که بزرگترین برداشت ناصحیح همین است. در واقع همین چیزها باعث شده که افراد دچار ترس شوند و به روانشناس و روانپزشک مراجعه نکنند.
بیشتر مردم از اینکه فردی به روانشناس مراجعه کند متاسف میشوند و پیش خود میگویند حتما مشکل روحی و روانی داشته که به روانشناس مراجعه کرده است.
به نظر شما دلیل عدم کارایی روانشناسی و مراجعه نکردن بعضی از افراد به روانشناس چیست؟
یکی از مشکلات و معضلاتی که در بحث سلامت روان جامعه مطرح میشود، مساله انگ و برچسب بیماریهای روانی روی افراد است. شاید در مورد بیماریهای جسمانی به این شدت مساله انگ زدن وجود نداشته باشد، آن هم برای اینکه مردم آن را به عنوان مشکل جسمانی میدانند، اما وقتی مساله به روان و ویژگیهای شخصیت افراد برمیگردد میتواند بار منفی داشته باشد. بهطور کلی اگر بخواهم بگویم انگ چیست؛ در واقع یک نوع ویژگی منفی و نامطلوب است که میتواند در فردی وجود داشته باشد، به نحوی که او را از دیگران متفاوت و متمایز میکند. البته این انگ میتواند بار منفی شدیدتری هم داشته باشد که گاهی خطرناک است، یعنی به فرد کلماتی مانند جانی و دیوانه اطلاق شود. از سوی دیگر، بحث انگ را در زمینههای مختلف داریم. گاهی برخی معایب ظاهری، معلولیت ها، نواقص و مشکلات شخصیتی و اختلالات روانی برچسب میخورند.
اگر توجه کنید حتی مسائل قومی و نژادی هم با انگ زدن مواجه هستند. از این رو این مساله ریشه بسیار قدیمی دارد و ناشی از این است که ما اطلاعات و آگاهی بسیار کمی نسبت به مسائل اعصاب و روان و خصوصیات شخصیتی افراد داریم. همچنین در گذشتههای دور برخی بیماریهای روانی شناخته شده نبودند و زمانی که فرد در حالت شدید مشکل روانی قرار میگرفت دیگران فکر میکردند که او دیوانه و مجنون است و نمیتواند در جامعه با دیگران زندگی کند. این چنین بود که به مراکز مخصوص مانند دارالمجانین منتقل میشد، اما امروزه دید و آگاهی مردم تغییر کرده و علم پزشکی هم به پیشرفت رسیده است.
از سوی دیگر، همه افراد نسبت به مشکلاتی که برایشان ایجاد میشود احساس متفاوتی دارند. ممکن است برخی مدتی سر حال نباشند، کناره گیری کنند، حساس شوند، گریه کنند، انگیزه خود را از دست بدهند و...، تمام این موارد میتواند علل مختلفی داشته باشد. از دو سه دهه قبل سازمان جهانی بهداشت سلامت روانی افراد را مطرح کرد، یعنی دید جامع و کاملتری را در نظر گرفت که انسان جنبه فیزیکی، اجتماعی و روانی دارد، به گونهای که اکنون جنبه روانی برای اینکه ما بتوانیم از انسانها شناخت بهتری داشته باشیم بسیار کمککننده است. البته ما هم نسبت به سابق در این زمینه پیشرفت داشته ایم، ولی هنوز به آن حدی که لازم است دست نیافتهایم.
هنوز بسیاری افراد وقتی بحث مراجعه به روانشناس و مشاوره به میان میآید گارد میگیرند، حتی اگر مراجعه هم داشته باشند معمولا دوست ندارند این مساله را مطرح کنند، برای اینکه هنوز این ذهنیت وجود دارد که افراد دیوانه به روانشناس و روانپزشک مراجعه میکنند، در حالی که بزرگترین برداشت ناصحیح همین است. همه ما در ایامی نیاز داریم که با فرد متخصص حرف بزنیم. برای مثال به لحاظ جسمانی به پزشک معالج مراجعه میکنیم و در صورت نیاز با کمک دارو، امآرای، آزمایش و... بهبود مییابیم، اما وقتی جنبه روانی و ذهنیتی مطرح است بهتر است به مشاوره، روانشناس و روانپزشک مراجعه کنیم تا به کمک راهنمایی آنها به آرامش برسیم.
عدهای بر این باورند که برای بیماریهای اعصاب و روان، درمان قطعی وجود ندارد. آیا این باور درست است؟
به هیچوجه نمیتوانیم بر این مساله دست بگذاریم که ایجاد بیماریهای اعصاب و روان در کنترل انسان هاست. برای مثال ممکن است ترشح مادهای در بدن انسان ایجاد اشکال کرده باشد. از این رو روانپزشکان به این مساله میپردازند و با تجویز دارو سعی میکنند تعادل بیوشیمیایی که در بدن بیمار کاهش یافته را دوباره به وجود آورند. در نتیجه شرایط بیمار بهتر میشود. از سوی دیگر، بسیاری بیماران با پیشرفت علم پزشکی، تجویز دارو و مراقبتهای خاص اطرافیان زندگی عادی خود را دارند و دیگر بسیاری از بیماریها لاعلاج نیست. بنابراین باید این ذهنیت را برطرف کنیم که درمان قطعی برای بیماریهای اعصاب و روان وجود ندارد.
اطرافیان برخی بیماران روانی تا مدتی متوجه علت تغییرات بهوجودآمده در فرد بیمار نیستند و پس از آن نیز مراجعه به پزشک را عیب میدانند. در راستای انگزدایی از بیماریهای روحی باید چه اقدامی انجام داد؟
رسانهها در این زمینه نقش موثری دارند و میتوانند با فرهنگسازی دید افراد را برای مراجعه به روانشناس تغییر دهند. در واقع باید به جامعه القا شود که مراجعه به روانشناس و روانپزشک به معنای بیماری نیست، حتی امروزه در برخی فیلمها این موضوع عادی جلوه داده میشود، به گونهای که شخصیتهای معروف دنیا میگویند نیاز دارند که با یک روانشناس در تماس باشند. با توجه به اوضاعی که در دنیا وجود دارد، استرسهای فراوان مشکلاتی را برای افراد به وجود آورده است. در واقع استرس نه تنها روی جسم بلکه در ذهن ما نیز تاثیر میگذارد.
بر همین اساس برای اینکه با انواع آسیبهای روانی کنار بیاییم و آنها را به تعدیل برسانیم نیاز است که با کمک گرفتن از متخصص استرس خود را کاهش دهیم. بنابراین رسانهها در این مساله بسیار تاثیرگذار هستند. البته تاکنون اقداماتی را انجام داده اند، اما هنوز کمرنگ است. برای مثال در گذشته انگ بیماری روانی حتی در فیلمها هم وجود داشت، یعنی این افراد را به شکلی نشان میدادند که کارهای عجیب و غریب انجام داده و دیگران آنها را مسخره میکنند. در واقع همین چیزها باعث شده که افراد دچار ترس شوند و به روانشناس و روانپزشک مراجعه نکنند. از این رو باید ذهنیتها را تعدیل کنیم. همه در انگ زدایی نقش دارند، حتی به خانوادهها توصیه میکنم کلمه دیوانه را به راحتی به کار نبرند. بنده مراجعان بسیار جوانی دارم که میگویند والدینمان به ما میگویند که تو دیوانه ای، حتی در زوجهای جوان هم این مساله دیده میشود، در حالی که از آنها انتظار میرود با داشتن تحصیلات عالی به همدیگر برچسب نزنند، چرا که بارها دیدهام در مراجعه به بنده گفته اند که همسرم دیوانه است. او باید به روانشناس مراجعه کند. همین مساله برای افراد بار منفی دارد و بین آنها فاصله ایجاد میکند.
منبعبیوته :